مانا رهی

کودکی ام که هنوز نمی توانستم خوب حرف بزنم ، مادر بزرگ را " مانا " صدا میزدم .

مانا رهی

کودکی ام که هنوز نمی توانستم خوب حرف بزنم ، مادر بزرگ را " مانا " صدا میزدم .

مانا رهی

دل به نوشتن آرام می گیرد.

امام صادق علیه السلام
اصول کافی جلد۱ صفحه ۵۲

پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

روایت آه


خاک مرطوب، عطر نفس فرشتگان و نجوای ملکی که کلمات شهادت را آرام و شمرده در گوشم زمزمه و تلقین می‌کرد و صدای همیشه مهربان زینب که به شیرینی، زیبایی چهره و قامت کشیده برادر نو رسیده را می‌ستود و خدای بزرگ را به خاطر سلامت مادر و فرزند، شکر می‌گفت.
آه پس من نمرده بودم...
 
مدت‌ها بود دنبال این کتاب بودم، ماه به روایت آه... 
 
 
از دیشب با خودم فکر میکردم فرصت خوبی است، از او بخواهم... نشستم تا بتوانم  آرام بگویم. ولی...
گفته بودید مرا مادر بی پسر صدا زنید...
من هم به رسم ادب این گونه صدا می‌زنم تان. به رسم ادب...! به رسم ادب؟ نه ... کدام ادب؟ ادب شمایید، شمایید که فرزندت را قربانیِ فرزندان دختر پیامبر کرده‌اید. ادب شمایید که چنان فرزندی را بزرگ کردید که همه چیز را برای دیگران خواست قبل از این اینکه برای خودش بخواهد... خواستم چیزی بگویم، ولی شرم کردم... 
ادب شمایید...
چند قطره اشک  هدیه کردم... 
 
 
 

 

  • ۰
  • ۰

چند لحظه اشک

  • ۰
  • ۰

لیلای تو

فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند 

بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است...

 

کاظم بهمنی

 

این روز‌ها بیشتر از هر زمان دیگری می‌فهمم

می‌فهمم وقتی سخنران از ولایت پذیری فاطمه سلام‌الله می‌گوید

می‌فهمم وقتی از بزرگی فاطمه سلام‌الله می‌گوید

می‌فهمم وقتی روضه‌خوان از علی سلام‌الله می‌خواند

می‌فهمم و قلبم به درد می‌آید

شاید باید ماجراها جوری بر‌گرد من می‌چرخید تا حالا بفهمم

بیشتر از همیشه

حالا که هنوز بعد از چند ماهِ کوتاه هنوز ذکر‌اش روی لب‌هامِ

  • ۰
  • ۰

سلام 2

سال نو را با سلام شروع کردیم. شاید سلام بهترین بود...

پدر خانه نیست. خاله میترا پیش ما آمده ‌ود. خاله خط ‌ش خوب است. البته همه می گویند من هم خط‌ام به خاله شبیه است. با آب و زعفران داخل کاسه‌ای بزرگ سلام‌های قرآن را نوشتیم. بعد از سال تحویل نوشته‌ها را در آب و گلاب حل کردیم و خوردیم...

 

 سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.( یس/58)

 سلامٌ علی نوح ٍ فی العالمین . ( صافات /79)

سلامٌ علی اِبراهیم . ( صافات/109)

 سلامُ عـَلی موُسی و هارون . (صافات/120)

سلامُ علی آلِ یاسین . ( صافات/130)

 سلامٌ عـَلیکُم طِبتُم فادخـُلوُها خالدین . ( زمر/73)

 سلامُ هیَ حتّی مَطلَعِ الفـَجر. ( قدر/5)

 

 

 

  • ۰
  • ۰

پیر مغان

تا تحویل سال جدید سه، چهار روز بیشتر نمانده. یادمه حدیثی رو که می‌گفت: آخر سال زمانی است که به خودتون و زندگی‌تون در سالی که گذشت نگاه کنید...

به خودم و اتفاقات امسال چند روزی است که فکر می‌کنم و به خاطرم آمد که من دو سال بزرگتر شدم...

همه چیز از همان بهار شروع شد

تابستان

پاییز

زمستان

من همان انسان اول فروردین هزار‌و سیصد‌و نود و‌سه نیستم...

 

 

  • ۰
  • ۰

امشب شب آخر از پنج شب مراسم مشترک هیئت هنر و هیئت دانشگاه امیر کبیر دان. موضوع بحث حاج آقا پناهیان "اتمام حجت" بود و اشاره به این نکته که حماسه فاطمیه برای احقاق اتمام حجت بود...

خیلی به اتفاق های ریز و درشت زندگی خودم فکر کردم، ببینم خدا کجاها باهام اتمام حجت کرده ولی مثل همیشه زیاد عمیق شم نسبت به موضوعی بهش نمی رسم، ناکام موندم.

اینکه از خدا بخوام فهم عنایتم کند، دعایی است که فهمیدن آن هم به نظرم فهم می خواهد!




زمان برگشت از هیئت داشتم باخودم فکر می کردم اگر روضه مصیبت های ائمه نبود من چطور می توانستم تاب بدقلقی های دنیا را بیاورم.

  • ۰
  • ۰

سخت می گذرد بر من



ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!




سکوت همیشه از عمق فاجعه درونم حرف می زند ...
  • ۰
  • ۰

زمستانی که نبود ...

اما همیشه با یک گل بهار نمی شود...

  • ۰
  • ۰

آنجا بدون من

من دختری هستم در یکم اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و نود و سه 


اینجا که منم 

آنجا که اوست 


و

چقدر زمان با ما سر جنگ دارد..

  • ۰
  • ۰

ذاکر

ذکر این روزهایم شده است. شاید دقیقا نفهمم چرا این رو زیر لب تکرار می کنم... دوستی برای گذر از ترسناک ترین ولی خب شاید مهمترین و قشنگ ترین لحظات زندگی ام به من توصیه کرد...

وقتی مضطر شوی به هر چیز چنگ می زنی!

چقدر این گونه دوست داشتنی تر هستی!

.

.

.

هستم؟

.

.


اللهُمَ  صلِ علی فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحَاطَ بِهِ عِلمُک