مانا رهی

کودکی ام که هنوز نمی توانستم خوب حرف بزنم ، مادر بزرگ را " مانا " صدا میزدم .

مانا رهی

کودکی ام که هنوز نمی توانستم خوب حرف بزنم ، مادر بزرگ را " مانا " صدا میزدم .

مانا رهی

دل به نوشتن آرام می گیرد.

امام صادق علیه السلام
اصول کافی جلد۱ صفحه ۵۲

پربیننده ترین مطالب
  • ۱
  • ۰

سلام

کلاس آقای رجبعلی تموم شد . آقای رضازاده با خنده و به شوخی اومد توی کلاس و رو به آقای رجعلی گفت : "بساطتتون و جمع کنین . برین بیرون .حق گرفتنی است . "
ما خندیدم..

زهره به من و مرضیه گفت :" بمانید برای کلاس آقای رضازاده "
من هم که حال بلند شدن نداشتم ، نشستم . 
کلاس مثل همیشه بود . 
به حرفهای آقای رضازاده بیشتر از توانم گوش می دادم ..
گفت روایتی برایتان می خوانم . درباره 

" سلام "
سلام یکی از اسم های خداست که به عنوان یک صفت در میان شما است ، تا مایه " امنیت " باشد . سلام باشید . یعنی کسی باشید که امن است . 
شما اکثرا کاذب هستید .  هر روز و هر ساعت و هر دقیقه، در کوچه و خیابان و خانه سلام می کنید ولی آیا شما امن هستید ؟ آیا خانواده ، دوست ، همسایه و حتی دشمن شما از جانب شما احساس امنیت می کند ؟ 
درست شنیدم . وای خدایا .... دشمن تو هم باید از جانب تو احساس امنیت کند 
زمانی که تو سلام می دهی ، می گویی درسته از طرف من هیچگاه به تو آزار نمی رسد .

حالا روز ها از آن روز گذشته و بعد از هر سلامی که می دهم دلم شور می زند ....

  • ۹۳/۰۹/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی